چکیده :
ترجمه ماشینی :
در اینجا من استدلال میکنم که مفهوم لایبنیتس از زیبایی یک موضع منسجم، هر چند به نحوی ضمنی، فرمالیسم زیباییشناختی واقعگرایانه و شناختی را تشکیل میدهد: زیبایی بهطور متافیزیکی و هستیشناختی بهعنوان ساختار صوری توضیح داده میشود که ویژگی عینی چیزها با ارزش عینی است، اما در عین حال.
زمان در دسترس برای تجربه ذهنی در قسمت اول پایان نامه به این سوال پاسخ می دهم که زیبایی برای لایب نیتس چیست؟ پاسخ کلی این است که زیبایی یک مفهوم اسمی است که بر ساختاری رسمی مبتنی است که با فرمول وحدت در تنوع یا هماهنگی مطابقت دارد.
زیبایی به خودی خود چیزی نیست، بلکه در چیزهایی است که با ساختار صوری وحدت در تنوع، و نیز برخی از ویژگی های صوری ناشی از این فرمول، مانند تمامیت، قابل فهم بودن و پتانسیل لذت، مطابقت دارد.
پس از به دست آوردن بینشی در مورد یک تعریف کلی از زیبایی، من بر مفهوم تنوع تمرکز می کنم و استدلال می کنم که این فقط تعدد چیزها نیست، بلکه میزان تفاوت بین آن چیزها نیز هست.
برای لایب نیتس تنوع بیشتر و در نتیجه زیبایی بیشتر زمانی حاصل می شود که چیزی یک کل هارمونیک را بیان کند که نه تنها عناصر کاملاً همخوان و مشابه را در بر می گیرد، بلکه عناصر متضاد و ناهماهنگ را نیز شامل می شود.
به این ترتیب، چیزهای زیبا می توانند نوعی پیچیدگی را در تنوع خود نشان دهند - که حتی ممکن است به عنوان بی نظمی ظاهر شود - تا زمانی که این تنوع نظمی اساسی پیدا کند که پیچیدگی را کاهش دهد و زیبایی را تضمین کند.
برای لایب نیتس، نظم در واقع یک نیاز ضروری برای زیبایی است.
من استدلال می کنم که آنچه این تنوع را متحد می کند و زیبایی را به وجود می آورد نه یک موجودیت که بر بسیاری از آنها تحمیل می شود، بلکه یک اصل انتزاعی از نظم است که بسیاری از چیزهای متنوع را سازمان می دهد.
این اصل وحدتی است که فرمول فرضی زیبایی بیان می کند.
بنابراین، یک موجود زمانی زیباست که اجزای مختلف آن با یکدیگر مطابق با یک اصل نظم مرتبط باشند.
در بخش دوم پایان نامه، من استدلال می کنم که زیبایی برای لایب نیتس نه تنها یک ویژگی عینی، بلکه یک ارزش عینی است، که با این وجود، برای تجربه ذهنی در دسترس است.
عینیت زیبایی به عنوان یک خاصیت در استقلال آن از سه عامل است: شناخت ذهنی، وجود و اراده خداوند.
من توضیح میدهم که، مطابق با فلسفه لایبنیتس، چیزی بهعنوان یک امر ممکن، قبل از اینکه وجود داشته باشد، زیباست، بنابراین حتی قبل از اینکه بتوان آن را توسط هر موضوعی درک کرد.
زیبایی یک چیز ممکن با انطباق آن با ساختار رسمی و شرایط ذکر شده در بالا مشخص می شود.
این قواعد زیبایی به اراده خدا بستگی ندارد، بلکه در عقل اوست، همانطور که حقایق ریاضی نیز چنین است.
از این رو، چیزهای زیبا نه تنها از موضوعات محدود، بلکه از اراده خداوند نیز مستقل هستند.
به همین ترتیب، ارزش زیبایی شناختی جهان نیز عینی است.
این یعنی دو چیز؛ اول اینکه زیبایی نه تنها زمانی ارزشمند است که موجودات متناهی بدانند و ثانیاً ارزش زیبایی شناختی طبیعت فقط برای لذت و شادی ما نیست.
توضیح می دهم که ارزش دنیا کمال است و به نوبه خود کمال نظمی عقلانی به صورت وحدت در تنوع است که زیبایی نیز هست.
بنابراین، وحدت در تنوع مستقل از ارزش گذاران ارزشمند است.
در نهایت، من ادعا می کنم که برای لایب نیتس می توانیم زیبایی را از طریق دانش متمایز و همچنین از طریق ادراکات آشفته تجربه کنیم.
از آنجا که وحدت در تنوع یک ساختار انتزاعی رسمی است، بهتر است از طریق ایده های متمایز تجربه شود.
با این حال، لایب نیتس همچنین معتقد است که این ساختار از طریق ماده ظاهر می شود و ما می توانیم از طریق حواس خود به طور گیج کننده ای تجربه کنیم.
بر این اساس، حتی اگر از ساختار خود زیبایی آگاه نباشیم، باز هم میتوانیم آن را تجربه کنیم.
در واقع تجارب زیباییشناختی ما میتوانند همزمان عناصر گیجکننده و نیز متمایز داشته باشند.
علاوه بر این، تجربه زیبایی میتواند پیشرفتی از گیجتر به متمایزتر باشد، نه چندان متفاوت از پیشرفت دانش.
here i argue that leibniz’s notion of beauty constitutes a coherent, although somehow implicit, position of realist and cognitive aesthetic formalism: beauty is metaphysically and ontologically explained as a formal structure, which is an objective property of things with objective value, yet at the same time accessible for subjective experience.
in the first part of the thesis, i respond to the question what is beauty for leibniz? the general answer is that beauty is a nominalist notion grounded on a formal structure, which corresponds to the formula of unity in variety or harmony.
beauty is not something in itself, but it is in things that comply with the formal structure of unity in variety, as well as some formal features entailed by this formula, such as wholeness, intelligibility and potential for pleasure.
after gaining an insight into a general definition of beauty, i focus on the notion of variety and argue that it is not just a multiplicity of things, but also the degree of difference between those things.
for leibniz greater variety, and thus greater beauty, is achieved when something expresses a harmonic whole that includes not only perfectly consonant and similar elements, but also conflicting and dissonant elements.
in this way, beautiful things can exhibit a sort of complexity in their variety –which may even appear as disorder–, as long as this variety finds an underlying order that reduces complexity and guarantees beauty.
for leibniz, order is indeed an essential requirement for beauty.
i argue that what unites this variety and effects beauty is not one entity imposing over many, but an abstract principle of order that organises many diverse things.
this principle is the unity that the postulated formula of beauty expresses.
thus, an entity is beautiful when its diverse components relate among each other in accordance with one principle of order.
in the second part of the thesis, i argue that for leibniz beauty is not only an objective property, but also an objective value, which is, nonetheless, available for subjective experience.
the objectivity of beauty as a property consists in its independence from three factors: subjective recognition, existence, and god’s will.
i explain that, in accordance with leibniz’s philosophy, something is beautiful as a possible thing, before it gains existence, so even before it can be grasped by any subject.
the beauty of a possible thing is determined by its compliance with the formal structure and requisites mentioned above.
these rules of beauty do not depend on god’s will, but they are in his intellect just as are mathematical truths.
hence, beautiful things are as such not only independent from finite subjects, but also from god’s will.
likewise, the aesthetic value of the universe is also objective.
this means two things; firstly, that beauty is not only valuable when appreciated by finite beings, and secondly, that nature’s aesthetic value is not meant only for our pleasure and happiness.
i explain that the world’s value is perfection and, in turn, perfection is a rational order in the form of unity in variety, which is also beauty.
thus, unity in variety is valuable independently of valuers.
finally, i claim that for leibniz we can experience beauty through distinct knowledge and also through confused perceptions.
since unity in variety is a formal abstract structure it is better experienced through distinct ideas.
however, leibniz also considers that this structure manifests itself through matter and we can experience confusedly through our senses.
accordingly, even if we are not conscious of the structure of beauty itself, we still can experience it.
indeed our aesthetic experiences can have confused elements as well as distinct ones at the same time.
moreover, experience of beauty can be a progression from more confused to more distinct not too different from the progress of knowledge.